-
تعریف زیبایی از زمان
چهارشنبه 2 مرداد 1398 22:05
⛱تعریف زیبایی از زمان زمان کند میگذره وقتی منتظری زمان تند میگذره وقتی دیرت شده زمان کشنده ست وقتی غمگینی زمان کوتاهه وقتی خیلی شادی زمان بی پایانه وقتی دردی داری زمان طولانی میگذره وقتی بی حوصله ای توجه کن: زمان با توجه به اتفاقات درون تو میگذره نه عقربه های ساعت پس سعی کن خوش بگذرونی لحظه هات رو
-
انگار اینجا تا مجبور نباشند حاضر نیستند کنار کس دیگری بنشینند،
چهارشنبه 2 مرداد 1398 22:04
یکی از دوستان تعریف می کرد که در یکی از اتوبوس های ژاپن دوربینی کار می گذارند و می بینند کسانی که سوار اتوبوس می شوند، نفر اول روی اولین صندلی خالی می نشیند، نفر دوم، کنار او و به همین ترتیب تا کل صندلی ها پر می شود؛ در ایران همین تست را انجام دادند و دیدند، نفر اول روی اولین صندلی خالی می نشیند و نفر دوم با بیشترین...
-
من جویده شدم
چهارشنبه 2 مرداد 1398 22:03
من جویده شدم و ای افسوس که به دندان سبعیت ها و هزار افسوس بدان خاطر که رنج جویده شدن را به گشاده رویی تن در دادم چرا که میپنداشتم بدین گونه یاران گرسنه را در قحط سالی این چنین از گوشت تن خویش طعامی میدهم و بدین رنج سرخوش بودم و این سرخوشی فریبی بیش نبود یا فرو شدنی بود در گنداب پاک نهادی خویش یا مجالی به بی رحمی...
-
کو یک رساله کوچک و درست در شرح حال امامانی که شما از جنس و ذات و کرامات و معجزاتشان این همه دم میزنید
چهارشنبه 2 مرداد 1398 22:03
کو یک رساله کوچک و درست در شرح حال امامانی که شما از جنس و ذات و کرامات و معجزاتشان این همه دم میزنید و در ولادت و وفاتشان این همه جشن و عزا میگیرید؟کو یک جزوه که به ملت شیعه و شیفته علی بگوید که علی که بود و فاطمه که بود و فرزندانش چگونه می زیستند و چگونه می اندیشیدند؟چه کردند و چه گفتند؟ توده مردم ما که همه عمر با...
-
اگر این زن با تمام وجودش میگرید و نام فاطمه و یاد زینب اتش در استخوانش میزند
چهارشنبه 2 مرداد 1398 22:03
و اگر این زن با تمام وجودش میگرید و نام فاطمه و یاد زینب اتش در استخوانش میزند و اگر بداند که"می ارزد"و "به کارش می اید"،عاشقانه جانش را می بخشد،اما این دو را نمیشناسد ،یک جمله از سخنانشان را نمی داند و یک خط از شرح حالشان نخوانده است و فاطمه را فقط کنار در خانه اش،در لحظه ای که در به پهلویش میخورد...
-
خداخالق عشقه
چهارشنبه 2 مرداد 1398 22:02
خداخالق عشقه
-
آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان میرسد، میگویند: «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوی او بازمیگردیم!
چهارشنبه 2 مرداد 1398 22:01
الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ آنها که هر گاه مصیبتی به ایشان میرسد، میگویند: «ما از آنِ خدائیم؛ و به سوی او بازمیگردیم!» #پیام_تسلیت به مردم زلزله زده استان کرمانشاه از الله ذوالجلال مسئلت مینمایم که کشته شده گان این زلزله رامورد عفو رحمت وفضل خودعنایت...
-
خدا را نگه دار تا او تو را نگه دارد
چهارشنبه 2 مرداد 1398 22:01
خدا را نگه دار تا او تو را نگه دارد حدیث (19) از ابی عباس عبدالله بن عباس رضی الله عنهما روایت است که گفت: کُنْتُ خَلْفَ النَّبِیَّ یَوْماً فَقَالَ لِی یَا غُلاَمُ، إِنِّی أُعَلِّمُکَ کَلِمَاتٍ: (احْفَظِ اللهَ یَحْفَظْکَ، احْفَظِ اللهَ تَجِدْهُ تُجَاهَکَ، إِذَا سَأَلْتَ فَاسْأَلِ اللهَ، وَإِذَا اسْتَعَنْتَ...
-
دربارە یە گروهک بی دین کە پیدا شدند
چهارشنبه 2 مرداد 1398 22:00
جوان ها آگاە باشند دربارە یە گروهک بی دین کە پیدا شدند آنها آشنا هستند شاید از رفیقانمان باشند.برخی از صفت های آنان که من خودم کشف کردم و دیدم عبارتند از:..1:آنها شدیدا انکار وجود خدا رو میکنند. 2:دربارەی قرآن جوری حرف میزنند آن رو بد نشون میدن و گوش کردنش را خجالت آور میدانند.3:شبهه در شخصیت پیامبر ایجاد میکنند و آن...
-
ما شما را بیافریدیم پس چرا تصدیق نمیکنید | تولد انسان
چهارشنبه 2 مرداد 1398 22:00
تولد انسان برای ایمان آوردن به خدا توجه انسان در قرآن کریم به نمونه های مختلف خلقت از قبیل آسمانها-حیوانات-گیاهان-انسان و غیره گردیده است و از انسان خواسته شده است تا در این موارد غور کند ما شما را بیافریدیم پس چرا تصدیق نمیکنید (سوره الواقعه آیه 57) اعجاز قرآن در آیه هاى مختلف پیداست. بعضى آیات چیزهایى را ذکر نموده...
-
ﻋﻠﻤﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺣﮑﻢ ﺍﺳﺘﻤﻨﺎﺀ ﺑﺮ ﺳﻪ ﻗﻮﻝ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:59
در مورد سوال شما اختلاف هست بین علما اگه طالب جوابتون هستین باید کامل این متن رو بخونین چون معلوم نیست شخصی که به استمناء مبتلا میشه وضعیتش چطوریه
-
روشهای ساده برای برطرف کردن بوی بد دهان
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:57
روشهای ساده برای برطرف کردن بوی بد دهان
-
شربتهای ضد عطش کدامند
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:56
-
نکاتی برای عضله سازی و افزایش وزن
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:56
✅نکاتی برای عضله سازی و افزایش وزن: 1⃣ ورزش برای عضله سازی الزامی است. از انرژی تان استفاده کنید تا به فیبرهای میکروسکوپی آسیب برسانید. 2⃣ پس از ورزش شدید عضلات به سوخت رسانی نیاز دارند. 3⃣در مرحله ی استراحت یا ریکاوری، عضلات آسیب های میکروسکوپی را ترمیم کرده و رشد می کنند. 4⃣ اسکوات بهترین تمرین برای افزایش حجم است.
-
دنیای یه دختر به پیچیده ترین شکل ممکن سادَست
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:55
دنیای یه دختر به پیچیده ترین شکل ممکن سادَست. کافیه با دقت نگاش کنی. دخترایی که مشکلات زیادی رو پشت سر گذاشتن یا موهای خیلی کوتاه دارن یا خیلی بلند. آخه ، موی دخترا ، قلب دومشونه! هر بار جلوی آیینه ، لا به لای تار های سیاه موهاشون پیِ داستان های ناتموم دلشون میگردن. هر بار که موهاشونو شونه میزنن ، سختی هایی که کشیدن ،...
-
هرگاه میخواهی یک شهر را خراب کنی خران را آزاد کن
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:53
•هرگاه میخواهی یک شهر را خراب کنی؛ خران را ازاد کن...!
-
میگفت تو تنها کسی هستی که من دارمش
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:33
میگفت تو تنها کسی هستی که من دارمش؛ راست میگفت من تنها کسی بودم که پای تمام بدی هایش مانده بود، تنها کسی که بدقلقی هایش را تحمل کرده بود و هیچ نگفته بود... من تنها کسی بودم که هر وقت اشاره میکرد برای بودن کنارش وقت داشتم... تنها کسی که دوستت دارم آمده روی زبانش را به بهانه ی غرور قورت نمیداد، من تنها کسی بودم که تا...
-
دیدی داری لب حوض راه میری
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:33
دیدی داری لب حوض راه میری، هی میترسی که نکنه یهواز این ور بیفتی توآب خیس بشی یاازاونور دست وپات درد بگیره! ولی بعضی وقتاتعادل که داشته باشی ن میوفتی این ورحوض ن اون ور، اون موقعست که خیال راحت ازاینکه هیچ اتفاقی برات نمیوفته ، رابطه ماآدمهاهم مثل لبه حوض ، اگه زیادی سردباشی باشخص مقابلت یخ میزنی ولیزمیخوری میوفتی...
-
گاهی آدم میماند بین ماندن و رفتن کدام را انتخاب کند
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:33
گاهی آدم میماند بین ماندن و رفتن کدام را انتخاب کند ...! بماند از بی توجهی بسوزد یا برود و از دلتنگی بمیرد؟! اما ماندن و گم شدن درروزمرگی هم کم از مردن نیست ، باید یکی باشد که دربین تمام دغدغه هایش اولویت باشی نه گزینه ای برای رفع بی حوصلگی پس هرجا حس کردی ماندنت توهین له احساسات است بی صدا حتی بدون بستن چمدانت برو...
-
چیزی که آدم رو پیر میکنه، گذر زمان نیست، حرف نزدنه. مگه آدم چقدر میتونه حرف رو حرف بذاره و بریزه توی خودش؟
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:32
چیزی که آدم رو پیر میکنه، گذر زمان نیست، حرف نزدنه. مگه آدم چقدر میتونه حرف رو حرف بذاره و بریزه توی خودش؟ کلمه روی کلمه بچینه و شهر و کوچههاش رو بالا پایین کنه؟ آدم هر چقدر صبور، هر چقدر توو دار، یه جایی بالاخره کم میاره. یه جایی میبینی خستهای از این خودت و خودت بودن، از این بیشنونده بودن. مثل آدم در حال سقوط، دست...
-
اخلاق همسر خیلی خوبه البته تا وقتیکه با هم بحثمون نشه | دلنوشته
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:31
-
وسواسی که روح و روانمو بهم ریخته
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:21
سلام و خسته نباشید میگم خدمت تمامی دوستان ازتون عاجزانه خواهش میکنم اگرکسی میتونه کمکم کنه.دوستان من مشکل خاصی تو زندگیم ندارم مشکل من وسواسیه که روح و روانمو بهم ریخته وفکر میکنم وسواس فکریه همش احساس میکنم دستام تمیز نیست دیدید کسایی که وسواس دارند همش دستشون تو آبه؟!من اونطوری نیسم واسه من فکریه که اعصابمو بهم...
-
به زودی خانه ی داستان میزبان خاطرات ..کودکی و بزرگی تو خواهد بود...
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:20
به نام حضرت دوست به زودی خانه ی داستان میزبان خاطرات ..کودکی و بزرگی تو خواهد بود... خاطراتت را جامه ی عمل بپوشان تا بهانه ی خواب کودکی را خلق کنی.. خانه داستان مامن امنی ست برای انها که عشق رادر نوشتن می بینند و،موسیقی زندگی را در اشعار حافظ و مولانا و سعدی جستجو میکنند... و خود خلق میکند یک زندگی را... خانه داستان...
-
شهرآبادان بدلیل مجاورت با رودخانه اروند رود از ابتدای جنگ تحمیلی محل استقرار رزمندگان بود
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:19
بسم رب الشهدا شهرآبادان بدلیل مجاورت با رودخانه اروند رود جهت صدور نفت و واردات کالاهای مورد نیاز پالایشگاه تعداد زیادی اسکله داشت که از ابتدای جنگ تحمیلی محل استقرار رزمندگان بود. خاطره زیر از برادر گرامی هادی قنواتی می باشد
-
جنگ و زنان
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:18
علیرضا بختیاری: جنگ و زنان از قبل از شروع جنگ و زمان انقلاب ، بانوان و دختران جوان هم پای مردان وارد میدان شدند . در ابادان هم بدینگونه بود ،اما برخلاف خیلی شهرهای دیگر ، بعد از پیروزی انقلاب بواسطه اینکه شهری مرزی ،کارگری وبشدت سیاسی بود حوادث ان هم داخلی و هممتاثر از کشور عراق بود ، شهری با نیمملیون نفر جمعیت...
-
صبح غلام با وانتش اومد دنبالمون و برگشتیم مسجد از مسجد هم رفتم خونه
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:18
صبح غلام با وانتش اومد دنبالمون و برگشتیم مسجد از مسجد هم رفتم خونه. وقتی بابام شنید شب گذشته مرز بودم و نگهبانی دادم خیلی خوشحال شد. سفارشهایی در مورد هوشیاری و مراقبت میکنه. خیلی خسته ام، چند ساعتی میخوابم. ظهر به امید اینکه ببرندم جبهه ی خرمشهر خودم را به مسجد میرسونم. بغیر از نگهبانها کسی نیست، برگشتم خونه و با یه...
-
وقتی دیگ نون را به مسجد رسوندیم همه هاج و واج نگاه همدیگه میکنند
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:17
وقتی دیگ نون را به مسجد رسوندیم همه هاج و واج نگاه همدیگه میکنند. کسی رغبت نمیکنه دوره های پس مونده ی مردم را بخوره. بچه ها یکی یکی برای سیر کردن شکمشون پراکنده میشن من هم به امید پیدا کردن غذا بسمت خونه روان. بابام دستپخت خوبی داره، گاهگاهی غذا درست میکنه خیلی هم عالی. رسیدم خونه، بازهم مادربزرگم تنهاست و مجبور شدم...
-
تعداد نیروها و ادوات جنگیِ عراق اینقدر زیاده که همگی به وحشت افتادیم
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:17
تعداد نیروها و ادوات جنگیِ عراق اینقدر زیاده که همگی به وحشت افتادیم. مثل لشکر مورچه ها هستن، همگی مسلح و آماده ی هجوم، تعداد تانکها قابل شمارش نیست. اگر قصد حمله کنند احتمالا بیش از ۱۰ دقیقه نمیتونیم مقاومت کنیم، خدایا به داد ما بی پناهان برس. اخبار وحشتناک لحظه به لحظه بیشتر میشه. بعلت اینکه جاده های آبادان اشغال...
-
یکی دونفر از کسانی که روی پل درازکش کرده بودن خودشون را به ما رسوندن...
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:16
یکی دونفر از کسانی که روی پل درازکش کرده بودن خودشون را به ما رسوندن و گفتن، از پل برید پائین و همونجا سنگر بگیرید، عراقیها روبروی پل هستن و میزنندتون. برگشتیم پائین، دل تو دلمون نیست چرا اجازه نمیدن بریزیم روی سر عراقیها و عقب برانیمشون؟ چندتا تکاور از پل اومدن پایین، گریان و نالان و خسته. یکی شون فحش میده، بشدت...
-
یکی از بچه ها میگه چند روز پیش عراقی ها شیخ شریف قنوتی را توی خرمشهر کشتن
چهارشنبه 2 مرداد 1398 21:16
یکی از بچه ها میگه چند روز پیش عراقیها شیخ شریف قنوتی را توی خرمشهر کشتن. شریف قنوتی را نمیشناسم ولی اینجوری که بچه ها تعریف میکنند یه معمم بسیار فعالی بوده. قبل از انقلاب و بعد از انقلاب خیلی زحمت کشیده. از روز شروع جنگ هم توی خرمشهر با عراقیها میجنگیده. عراقیها بعد از کشتن شریف قنوتی عمامه اش را سرِ نیزه ی تفنگ کردن...