و اگر این زن با تمام وجودش میگرید و نام فاطمه و یاد زینب اتش در استخوانش میزند و اگر بداند که"می ارزد"و "به کارش می اید"،عاشقانه جانش را می بخشد،اما این دو را نمیشناسد ،یک جمله از سخنانشان را نمی داند و یک خط از شرح حالشان نخوانده است و فاطمه را فقط کنار در خانه اش،در لحظه ای که در به پهلویش میخورد و به یاد می اورد و زینب را در ساعتی که از خیمه به سراغ شهیدی بیرون می پرد و فقط از صبح عاشورا تا ظهر عاشورا از اوخبر دارد و از عصر عاشورا برای همیشه گمش می کند و درست در روزی که کار زینب و رسالت بزرگش_که وارث حسین است_اغاز می شود ،اگاهی او از زینب پایان می یابد ؛مقصر کیست؟
و اگر پسر تحصیل کرده و روشن فکر ان مرد و دختر تحصیل کرده و روشن فکر این زن ،قضاوتشان این باشد که"دین گریه و نوحه و عزا و مصیبت به چه کار می اید؟این همه شور و عشق و ناله و زاری بر حسین و فاطمه و زینب ،از کار یک ملت اسیر و عقب مانده،که به اگاهی و نفی ستم و شور ازادی محتاج است،چه گرهی میگشاید؟"مقصر کیست؟