سلام و خسته نباشید میگم خدمت تمامی دوستان ازتون عاجزانه خواهش میکنم اگرکسی میتونه کمکم کنه.دوستان من مشکل خاصی تو زندگیم ندارم مشکل من وسواسیه که روح و روانمو بهم ریخته وفکر میکنم وسواس فکریه همش احساس میکنم دستام تمیز نیست دیدید کسایی که وسواس دارند همش دستشون تو آبه؟!من اونطوری نیسم واسه من فکریه که اعصابمو بهم میریزه مثلا یه نمونش امروز رفتم حموم اومدم همش باخودم کلنجاررفتم که تمیز نیسم چطور بگم عین یه آدم معمولی که تمیزه نمیتونم زندگی کنم کسی همچین تجربه ای داشه که خوب شده یاکسی میتونه منو راهنمایی کنه بایدچیکارکنم حداقل خودم بتونم به خودم کمک کنم مخصوصا حامی فرشته ها که ارادت خاصی دارند لطفا دیغ نکنه خیلی محتاجم به کمکتون مطمئن باشید دعای خیرم پشت سرتونه.از ادمینم خواهش میکنم هرچه زودتر پیام منو داخل کانال درج کنید خیلی واجبه بار دومم هست که پیام میدم اما درج نکردید شدید به کمکتون نیاز دارم.ممنون.
در نظرات بهم کمک کنید
به نام حضرت دوست
به زودی خانه ی داستان میزبان خاطرات ..کودکی و بزرگی تو خواهد بود...
خاطراتت را جامه ی عمل بپوشان تا بهانه ی خواب کودکی را خلق کنی..
خانه داستان مامن امنی ست برای انها که عشق رادر نوشتن می بینند و،موسیقی زندگی را در اشعار حافظ و مولانا و سعدی جستجو میکنند...
و خود خلق میکند یک زندگی را...
خانه داستان خانه های قدیمی را دوباره زنده میکند.
خانه هایی که عطر شعمدانی هایش کنار حوض فیروزه ایش فضای خانه را عطر اگین می کرد. و عشق را به ارمغان می اورد .
ایا دوست دارید. زندگی هنرمندان فراموش شده را دوباره زنده کنید و زندگیشان را به تصویر بکشید؟
ایا دوست دارید به مدارس قدیمی که در ان تحصیل کردید سری بزنید
و خاطرات خوب و بد و شیرین و تلخ را زنده کنید ؟
ایا دوست دارید. به تنهایی بتوانید هم نویسنده و هم مجری باشید؟
ایا دوست دارید کودکانتان با داستانهای شاد اشنا شوند و خود اجرا کنند ؟
ایا دوست دارید ویراستار داستانهای خود باشید
و...
ایا دوست دارید یک رویا برای خود بسازید ؟
پیشنهاد ویژه ای برای شما داریم...
خانه داستان این امکانات را برایتان فراهم می کند ...
اما با کمک شما
دست در دست هم می دهیم به مهر خانه ی خود را میکنیم اباد
بسم رب الشهدا
شهرآبادان بدلیل مجاورت با رودخانه اروند رود جهت صدور نفت و واردات کالاهای مورد نیاز پالایشگاه تعداد زیادی اسکله داشت که از ابتدای جنگ تحمیلی محل استقرار رزمندگان بود.
خاطره زیر از برادر گرامی هادی قنواتی می باشد
علیرضا بختیاری:
جنگ و زنان
از قبل از شروع جنگ و زمان انقلاب ، بانوان و دختران جوان هم پای مردان وارد میدان شدند .
در ابادان هم بدینگونه بود ،اما برخلاف خیلی شهرهای دیگر ، بعد از پیروزی انقلاب بواسطه اینکه شهری مرزی ،کارگری وبشدت سیاسی بود حوادث ان هم داخلی و هممتاثر از کشور عراق بود ، شهری با نیمملیون نفر جمعیت که بزرگترین پالایشگاه نفت ایران وخاورمیانه را در خود جای داده بود و در مجاورت رودخانه مرزی اروند رود مستقر است.
خانمهای همراه کاروان انقلاب درربعد از پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه با ورود به مجموعه تحت نام ذخیره سپاه شروع به فعالیتهای سازمان یافته تر نموده و با شروع جنگ تحمیلی وظائف گوناگونی را بر عهده گرفتند ، از غسل وکفن زنان شهیده تا جمع اوری اجساد شهدا، از امدادگری تا پخت و پز جبهه.....یکی از این خواهران فاطمه جوشی بود که به اتفاق خانواده و برادرانش قبل و بعد از جنگ با ضد انقلاب و دشمن بعثی درگیر بودند و بعد از شروع جنگ تحمیلی بعنوان مسئول خواهران هماهنگی ها را انجاممیداد و پس از تشکیل بسیج بعنوان فرمانده بسیج خواهران انجاموظیفه نمود......کتاب خاطرات ایشان چاپگردیده که با تلخیص بتدریج بخشهائی از انرا بقلم خودم تقدیم عزیزان میکنم .