با برخی ازبیمارانی که جلسه را بدون مکالمه مستقیم با درمانگر معلق می کنند ممکن است لازم باشد برخلاف قانون معمول رفتار کرد و با آنها تماس حاصل کرد و اتصال درمانی را اقلاً تلفنی تجدید کرد. چنین بیمارانی کسانی هستند که به فعالیت بیشتر درمانگر در نگهداشتن رابطه نیاز دارند، چرا که خود به اندازه کافی، با وجود اتحاد درمانی، قادر به نگهداشتن آن نیستند. گاه دیده شده است که چنین فردی در خانوادهای زندگی میکند که به محض اینکه تغییری در او حاصل می شود و به سمت استقلال روانی گام برمی دارد، خانواده او را به سمتِ وابستگیها، در هم آمیختگی خانوادگی و تشویق او به قطع درمان میکشانند.
انسجام حیاتی خانوادگی
مثال : بیمار مشکلات عدیده¬ای با عزت نفس دارد. خویشتنِ بیش وابسته او قبل از درمان، آنقدر شکننده بوده که گاه هنگام تنهایی در خانه، صدای مادرش رامی شنیده که او را صدا می زده است. او تصمیم خود مبنی بر قطع درمان را به صورت ناگهانی در جلسه ای که پس از فوت پدرش تشکیل شد، به صورت جدی مطرح می کند.
نکته آموزشی:
همیشه قطع زودرس درمان دلیل موجهی دارد. گاه به دلیل ناشایستگی درمانگر برای درمان یک فرد خاص و گاه به دلیل نیاز مبرم بیمار به برگشت ونگهداری از یک انسجام درونیِ روانیِ قبلی که حیاتی است مرتبط است. در مثال بالا ، مانند بسیاری از خانواده های بیش وابسته، پس از فوت یکی از والدین یا افراد خانواده، مابقی لازم دارند که بیشتر به یکدیگر ‘بچسبند’. بنابراین رشد یکی از افراد خانواده، به تنهایی، می تواند برای انسجام گروهی و حیاتی چنین خانواده ای تهدیدکننده باشد و آنها لزوماً مستقیم و غیرمستقیم نسبت به ادامه رواندرمانی بیمارمخالفت می کنند. این همبستگی خانوادگی از نیروی قوی، پنهان و عمیقی برخوردار است که ممکن است حتی برای بیماری که در حال دریافت رواندرمانی هست نیز، به سادگی قابل رؤیت نیست. این جریان عمیق خود به تنهایی، حتی بدون مخالفت خانواده، کافی است تا بیمار را به سمت برگشت به شبکه ادغامی گذشته اش سوق دهد. به این صورت است که ممکن است ناگهان ما با فردی روبرو شویم که می خواهد درمانش را قطع کند.
درچنین وضعیتی، می توان به چند برخورد اندیشید. یکی آنکه در مورد مسأله سیستمی خانوادگی چه راه حل هایی وجود دارد. مثلا، پیشنهاد خانواده درمانی یا مداخله سیستمی توسط درمانگری دیگر می تواند ارائه شود. به طور مثال، یکی از افراد خانواده بیمار که از ادامه رواندرمانی وی حمایت می¬کند با یک خانواده درمانگر تماس بگیرد.
دیگر آنکه در نظر داشته باشیم که گاه ممکن است چنین بیش وابستگی هایی، ابعاد سایکوتیک داشته باشند و شاید وابستگی افراد خانواده به یکدیگر بتواند از بروز سایکوز فردی برخی از آنها، جلوگیری کند. در مثال بالا، فراموش نکنیم که این فرد گاه هذیان شنوایی داشته است. بنابراین این واقعیت را در نظر داشته باشیم که شاید پای شعوری درونی که از انسجام فرد حمایت می کند در میان باشد. به طوریکه او می داند کِی باید درمان خود را قبل از عمیق تر شدن و رسیدن به لایه های سست و غیر قابل برگشت خویشتن ، قطع کند. بنابراین با توجه به این دیدگاه، ما می توانیم تصمیم او را به چالش نکشیم و بگذاریم که درمان مدتی سطحی تر شود تا او انسجام درونی خود را دوباره احیا کند و سپس شاید درمانش را ادامه داده و عمیق تر شود .یا اینکه به همان جایی که درمان او را رسانده، اکتفا کنیم و اجازه دهیم او از پیشرفت هایی که در زندگی اش کرده، استفاده کند.
▪️دکتر مرادی